تبارشناسی

از خود مي‌پرسم كه اختراع «ناموس» همچون كوششي در دشمن ديدن و خواهنده خواستن ديگري به آنچه كه از آن من است نه آيا كوششي است زيركانه در افزودن به لذت داشتن و پاسداري از آن و هم‌هنگام راهي براي گريز از سرخوردگي زيستن و بودن با يك تن؟

اکتشاف افلاطونی

شلگل در كتاب خود لوسينده در جايي از آن مي‌آورد: «در ژرفاي خيم آدمي گرايشي پنهان وجود دارد به خوردن آنچه كه دوست مي‌دارد و به دهان‌بردن هر آنچه كه برايش تازه است از آن‌رو كه آن را به نخستين اجزايش خرد كند. تشنگي تندرست دانستن مي‌خواهد كه برابرنهاد خود را به گونه‌اي درچنگ خود گيرد تا در اندرون آن راهي بتواند جست و آن را ازهم فرو بتواند پاشاند». اين سخن به عبارتي ترجمة ديگري است از نخستين و آغازين‌ترين بزنگاه‌هاي خواست قدرت كه در آن ميل و گرايش به خوردن آشكار است. اينكه حتي دانش و نياز به دانستن روي ديگر و يا دنبالة غريزة خوردن است را نيز گويا پيشتر افلاطون به آن اشاره كرده است. شايد اين نكته هم بامزه و نغز باشد كه «بوسيدن» نيز در ميان آنها كه يكديگر را دوست مي‌دارند (و نه فقط بوسيدن كه در آغوش گرفتن نيز) به گونه‌اي كوششي است در خوردن ديگري، براي از آن خود كردن آن يك ديگر و براي افزودن او به خود، اگر نه كه چرا در بيان مهر و محبت خويش به يكديگر چشمانشان را به هم نمي مالند و يا پاهايشان و چگونه است كه دهان و زبان يگانه عضوي است كه به سختي به كار گمارده مي‌شود. اين گونه است كه در آن حتا «پاك‌ترين» احساس و سهش ما نيز دهشتناك‌ترين خواست‌مان دست اندركار است

Die ganze Kunst der Liebe besteht in der Kontinuität, in der Fortsetzung des zweisamen Schicksals!