Große Kleine!
بازگشت
اگر گفته هوسرل درست بوده باشد که شگفتی فرهنگ یونانی کوشش در آرمانی گون کردن چیزها یا به عبارتی کوشش در نگریستن به چیزها در آن سوی هستی مادی و چشم انداز اکنونی آنها بوده بوده است، شگفتی انسان امروز درست عکس کردن همه آن دستاوردها و دیدن و زیستن چیزها در هستی مادی و در چشم انداز آشنا و نزدیک آن است. به عبارتی دیگر اگر انسان کهن که جز دایره زندگی خانوادگی و کاری خود چشم انداز دیگری نمی شناخته و بااینهمه خواسته و توانسته است از جهان به سان یک «ایده» یا مفهوم سخن بگوید، شگفتی، امروز در بی تفاوتی به جهان به سان یک ایده و بازگشت به همان دایره زندگی «پیرامونی» به رغم همه دستاوردهای تشنیکی است که جهان را به خانه مان آورده است. چیزی است همچون بازگشت به غریزه و غریزه نه در معنای پرمعنای بازگشت به تن بلکه همچون گرایشی کور به اقتضائات فردی و به آنچه صرفا از آن من است.
Tragische Philosophie
Moins vértibale!
Feierabend!
!مرد به سان خطر
انتقام تاریخی با دستکاری در روان: برای زن ایرانی بر آنند این گونه جا بیاندازند که به مرد همچون یک خطر بنگرد، به سان اژدهایی که جزئی از زندگی او نیست، در کمین او است و کمر به نابودی اش بسته. بدین ترتیب کار «جداسازی» را هم برای همیشه بی دردسر یکسره کرده اند.
Ontologisches Spiel
Jeu ontologique
تو از جهانی و
جهان از تو
تو در جهانی و
جهان در تو
تو بر جهانی و
جهان بر تو
تو خود جهانی و
جهان خود تو
تو بی جهان مانی و
دریغا!
جهان بی تو
هملت ایرانی
«نادعلی» دولت آبادی در کلیدر هم می باید چیزی باشد همانند هملت با این تفاوت که سرگشته و راه گم گرده است، افسرده و ماتم زده است، چندان کنشگر نیست و بدتر از همه آنکه از عشق به مرگ می رسد.
باز هم شهابی دیگر در آسمان عشق
در میان همه تاریخ نگارش آدمی، هملت شاید از اندک قهرمانانی باشد که آدمی را شیفته و عاشق خود می کند. جوان و دیوانه! اما نه چون هر جوان دیوانه ای. جوان و دیوانه و فیلسوف! در دیوانگی اش چیزی آفریننده پنهان است، همه ژرفای انسان تراژیک را در خود دارد و تکلیف عشق را یک بار برای همیشه با این پرسش یک سره می کند که تا هنگامی که مرگ از عشق پرنیروتر است، عشق چگونه می تواند آدمی را از پای دربیاورد؟
Appel de la terre
Die ganze Kunst der Liebe besteht in der Kontinuität, in der Fortsetzung des zweisamen Schicksals!
-
پیر خالو، مشتی یاخوت را از دوران عشق آباد می شناخت. سالهای ساربانی پیر خالو، مشتی یاخوت همراه برادرزنها و پسرهایش از قداره بندهای بنام عشق آ...
-
از خود ميپرسم كه اختراع «ناموس» همچون كوششي در دشمن ديدن و خواهنده خواستن ديگري به آنچه كه از آن من است نه آيا كوششي است زيركانه در افزودن ...
-
آرمان یونانی مرد قوی و زیبا: جابه جایی تصویرِ مردِ در حسرتِ زن با تصویرِ زنِ در حسرتِ مرد!