گاه که در برابر فلان اثر و بنایِ تاريخی می ايستيم با تاريخِ مشخصی روبه روييم در نقطة جغرافيايیِ مشخص و در دورة تاريخیِ ويژه ای. اما آنجا که در برابرِ کوهی می ايستيم به عبارتی در برابرِ برشی از تاريخ ايستاده ايم که ميليون ها سال از سر گذرانده است و ما به يکباره همة آن را با يک نگاه زيسته ايم. يعنی در آن «آن» که ما در برابرِ کوه ايستاده ايم، همانا در برابر جهانی ايستاده ايم در ميليون ها سال پيش از خود، در نخستين بزنگاه هایِ تاريخیِ آن، در لحظه ای پس از زمين لرزه ای که کوه را از دلِ خود زائيده است. بدين ترتيب اينجا زمان درهم فرو می ريزد و ما خود را می بينيم ايستاده دربرابر کوه بی آنکه دريابيم در کجایِ اين تاريخ ايستاده ايم و تاريخ نه تاريخ زمانمند که تاريخ نازمانمندِ کيهانی.
Die ganze Kunst der Liebe besteht in der Kontinuität, in der Fortsetzung des zweisamen Schicksals!
-
Das Unlogische im Verhältnis zum Logos. Die Sprache als Ehre im Sinne des orientalischen Ehrgefühls, im Sinne des Aneignungs- und Schutzwi...
-
Der moderne Mensch und seine romantische Bestimmung durch den Nihilismus! Der moderne Mensch ist durch den Nihilismus insofern romantisch b...
-
Die Erscheinung der Modernität als die Erscheinung einer neuen Zeitlichkeit! Die Modernität ist gegeben in einer quasi unzeitlichen aktue...